236 _ گفتگوی ایرنا با صادق عبداللهی
|
| ||||||||
|
| ||||||||
| ||||||||
|
| ||||||||
|
| ||||||||
| ||||||||
رادیو ۷۱ ساله شد

داستان " وصله " ها...!
رادیوئی بودن هم مثل هر شغل دیگر ،دنگ و فنگ های خودش را دارد ، مضاف بر این که اگر کارمند باشی...خب کارمندی دیگر. اما اگر رادیوئی باشی ، هر روز باید آن را به خودت و دیگران اثبات کنی...وگرنه نیستی !؟
در هر صورت...هر شغلی افتخارات مربوط به خودش را دارد بجز رادیوئی بودن که هنوز و هرگز تکلیفش مشخص نشده و نخواهد شد که افتحاراتی دارد یا ندارد.
وقتی رادیوئی باشی...هر لحظه ممکن است نباشی.یکی ممکن است بگوید نیستی..نیا...و تو باید نباشی نیائی !
برعکس هم می شود.تا دو تا تار مویت سفید می شود هزار وصله به هزار جایت چسبانیده می شود.یکی به آدم می گوید استاد.یکی می گوید پیشکسوت ...و چندتا از این وصله های دهان پرکن بی مواجب...
می شناسم استادهائی را که هیچ کس به آن ها کاری ارجاع نمی کند و می گویند فرتوت شده و کاری از دستش بر نمی آید دیگر...!
همین امروز که رادیو ۷۱ ساله شد...هر نوجوان و جوانی ( دخترها بیشتر) وسیله ای برای ضبط در دست داشتند و از چپ و راست ظاهر می شدند و با هر کس که سن و سالی داشت مصاحبه می کردند...آن ها حتی اسم مثلاً آقا یا خانم پیشکسوت را هم نمی دانستند و دیدم با کسی که میهمان بود و رادیوئی هم نبود داشتند به شدت مصاحبه می کردند و بقیه هم توی نوبت بودند که مبادا خدای نکرده پیشکسوتی از دستشان در برود...!
و تو آن جا سری تکان می دادی که این همه خبرنگار مال کجا بودند و حرف های ضبط شده را کجا پخش یا چاپ می کردند...تو هم گیج و منگ بودی که واقعاً پیشکسوتی یا دارند هندوانه زیر بغلت می گذارند که یواش یواش مرخصت کنند تا بروی توی پارک ها دوز بازی کنی و برای عیال مربوطه سبزی آش بدون گل و لای بخری !!