267 _ اسکار

 

شش صبح چهارشنبه دهم اسفند نود


برای اصغر فرهادی...

که قطعاً فرصت خواندنش را ندارد !


اشک از دیـــده ، فـــرو باریدم

 تـــا کـــه آن جایزه ات را دیدم

چـــــه کسانی که ترا کوبیدند

از ستیز دلشان ، تـــــرسیدم

افتخاری کـــه بــه بـــار آوردی

از سکـــوت لبشان ، فهمیدم

بس مبارک بــه تو ای فرهادی

از شعف ،قهقهه هـا ،خندیدم

232 -صادق عبداللهی در ایسنا

 

 

پيكر مرحوم يوسف‌بيك در قطعه هنرمندان آرام مي‌گيرد

 
خاطرات «هوشياروبيدار» در گفت‌وگوي ايسنا با كارگردان اين برنامه...

 

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تلويزيون و راديو

كارگردان و نويسنده برنامه «هوشيار و بيدار» با بيان خاطراتي از دوران همكاري با مرحوم يوسف‌بيك، گفت: «هوشيار و بيدار» را در شرايط سخت بمباران دهه‌ي 60 تصويربرداري كرديم.

صادق عبداللهي در گفت‌وگو با خبرنگار سرويس تلويزيون خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ادامه خبر بالا افزود: «هوشيار و بيدار» در واقع مسابقه‌اي بود كه همه ابعادش براي اولين بار اتفاق مي‌افتاد؛ در شرايط سختي كه بحبوحه جنگ بود. خوشبختانه توانستيم برنامه‌ي پرمخاطب و جذابي را به بينندگان تحويل دهيم كه در اولين هفته‌اي كه پخش شد حدودا 11 ميليون نامه برايمان آمد.

وي در ادامه درباره ايفاي نقش مرحوم محسن يوسف‌بيك در «هوشيار و بيدار» اظهار كرد: «هوشيار و بيدار» با ايفاي نقش دو هنرمند نامدار، مرحوم يوسف‌بيك به عنوان «هوشيار» و همچنين عليرضا خمسه به عنوان «بيدار» در دهه 60 روي آنتن مي‌رفت.

او ضمن بيان خاطراتي از «هوشيار و بيدار» و همچنين مرحوم يوسف‌بيك ادامه داد: از آن دوران خاطرات بسيار زيادي دارم؛ تنها خاطره‌اي كه از مرحوم يوسف‌بيك به ياد دارم اين است كه يك روز در مسابقه «هوشيار و بيدار» جواب يكي از سوالات ما در مسابقه مار بود. بنابراين همان روز يك مار مصنوعي داخل استوديو و مقابل دوربين آورديم تا شركت‌كنندگان را راهنمايي كنيم. در همين حين يك دفعه مرحوم محسن يوسف ‌بيك به استرس ناگهاني از ديدن مار با گفتن «بوآ» جواب مسابقه را لو داد. اين خاطره يكي از شيرين‌ترين خاطره‌اي است كه از آن مرحوم به ياد دارم.

عبداللهي در ادامه از جذابيت‌هاي «هوشيار و بيدار» سخن به ميان آورد و خاطرنشان كرد: «هوشيار و بيدار» برنامه‌اي بود كه كاملا ضبطش زنده بود و هيچ جاي بازگشتي نداشت. اين برنامه تقريبا در سال‌هاي 65 تا 66 پخش مي‌شد كه يك برنامه بسيار جذاب و پر مخاطبي بود. مرحوم يوسف بيك و عليرضا خمسه در «هوشيار و بيدار» نقش‌هاي متفاوتي را اجرا مي‌كردند؛ به عنوان مثال در يك برنامه به عنوان خريدار و فروشنده بودند، در يك جا شكارچي بودند و نقش‌هاي ديگري را هم بازي مي‌كردند.

به گزارش ايسنا، مراسم تشييع پيكر مرحوم محسن يوسف بيك فردا ـ دوشنبه ـ 18 بهمن ماه ساعت 10 صبح از بهشت زهرا مقابل غسالخانه انجام مي‌شود و پيكر آن مرحوم در قطعه‌ي هنرمندان به خاك سپرده مي‌شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  

مسابفه هوشیار و بیدار با نویسندگی و کارگردانی صادق عبداللهی و محمد اوزی به مدت دو سال از شبکه اول سیما پخش می شد.

231 _ فوت یک هنرمند

 

بازیگر هوشیار و بیدار فوت کرد

  جام جم آنلاين:  محسن يوسف‌بيك» بازيگر نقش هشيار در برنامه «هشيار و بيدار» درگذشت.

 به گزارش فارس، «محسن يوسف‌بيك» مجري و بازيگر سال‌هاي دهه 60، پيش از ظهر روز گذشته 16 بهمن ماه پس از سپري كردن يك دوره بيماري درگذشت  بنا بر اين گزارش، محسن يوسف‌بيك در نقش «هشيار» همراه با عليرضا خمسه در نقش «بيدار» اجراي مسابقه «هشيار و بيدار» را برعهده داشتند كه در زمان پخش خود، يكي از پربيننده‌ترين برنامه‌هاي ويژه كودكان و نوجوانان بود  زنده‌ياد محسن يوسف‌بيك حضور در چند فيلم سينمايي و تلويزيوني را نيز در كارنامه هنري خود داشت  

لازم به توضیح است که نویسنده و کارگردان برنامه هوشیار و بیدار صادق عبداللهی و محمد اوزی بودند  

188 _ فوت یک دوبلور...

 

منصور غزنوی


 

دوبلور پیشکسوت در گذشت !

منصور غزنوی از پیشکسوتان عرصه گویندگی و دوبلاژ صبح روز 2 شهریور  1388 چشم از جهان فروبست. 

او متولد سال 1318 بود و از سال 1340 به‌صورت حرفه‌ای کار گویندگی و دوبله را آغاز کرد. او به همراه خواهرش مینو غزنوی سال‌ها در این عرصه فعالیت کرد تا اینکه روز دوشنبه ۲ شهریور به دلیل شدت بیماری چشم از جهان فروبست.

از آثار مرحوم غزنوی می‌توان به گویندگی در فیلم "بروبیکر" ساخته استوارت رزنبرگ سال 1980 و "باغ شیطان" به کارگردانی هنری هاتاوی سال 1954 در نقش کامرون میچل اشاره کرد.
 
مرحوم منصور غزنوی در سال ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ هم با برنامه صبح چمعه ی رادیو ایران  که این جانب و محمد اوزی آن را می ساختیم ، در نقش " غضنفر " بسیار خوش درخشید. غضنفر شاگرد آمیزعبدالطمع بود و کارهایش باعث عصبانیت آمیزعبدالطمع می شد .
فقدان این دوبلور و هنرمند پیشکسوت را به خانواده او ، خواهر هنرمندش سرکار خانم مینو غزنوی و جامعه ی هنردوستان ایران تسلیت می گویم. روحش شاد.

152 _ استقبال از دوبلورها...!


چهره های

 شاخص دوبله

جلال مقامی ..دوبلور منوچهروالی زاده... دوبلور

صحبت از دوبلورها که شد ، بدون مقدمه به یاد دو عزیز دیگه افتادم .
منوچهر والی زاده و جلال مقامی ... که چهره ی هردو برای شما آشناست. جلال مقامی مجری برنامه پربیننده " دیدنی ها " در سال های قبل و منوچهر والی زاده ... بازیگر نقش اول بسیاری از فیلم ها و سریال های گذشته ...!

صدای منوچهر والی زاده رو مجدداً و بزودی از رادیو پیام خواهید شنید که روز و زمانش رو بعداً حضورتون عرض می کنم .
بنده متأسفانه از نزدیک با جلال مقامی عزیز آشنا نیستم...اما با منوچهر والی زاده ازحدود ۳۵ سال قبل ، دوست و رفیق و همراه بودم و هستم و نویسنده بخش های رادیو پیام او هم این جانب با افتخار خواهم بود ...

در موقع خودش ...از حمید منوچهری ، دوست بسیار گرانقدرم ...و دوبلورهای دیگر هم...حرف هائی با شما خواهم داشت .

151 _ دوبلور ها...

 

فقط

 صداست

که می ماند !

از راست : ناصر ممدوح . چنگیز جلیلوند ... دوبلور های موفق

شنیدن صداهای جذاب و درجه یک دوبلورهای برجسته ی مملکت در برنامه های  تلویزیونی و حتی رادیوئی هم لذت بسیاری داره .
مثلاً بیاد بیارید اجرای نرم و ساده " ناصر ممدوح " رو در مسابقه ۱۰۱ نفر و یا اجرای بسیار گرم و دیدنی "چنگیز جلیلوند " رو در برنامه " هنر دوبله " از شبکه ۵ سیما...

رسیدن به چنین تبحر و زیبائی بیان البته به این سادگی ها هم نبوده و این هنرمندان برجسته ، قطعاً زحمت زیادی کشیدند و سال های متمادی ، به قول معروف : خاک صحنه رو خوردند تا به این نقطه عالی و متعالی رسیده ن ...

شاید همین اجراهای تلویزیونی... دستمزد اندکی باشه برای سال ها تلاش بی وقفه این عزیزان در میدان سنگین دوبله !
لطفاً یک بار دیگه به چهره ی زحمت کشیده ی این عزیزان نگاه کنید و لذت ببرید .... 

142 _ رادیو.سینما.ترانه و فوتبال !

مسعود ده نمکی زنده یاد بیژن ترقی

 دیروز و امروزافشین قطبی

گاهی هم بد نیست به چند خبر اشاره کنیم و برویم :

دیروز رادیو در ایران ۷۰ ساله شد و امروز هم در جشنی که قرزاد حسنی مجری آن بود از قدیمی های رادیو و ایضاً دکتر حسن خجسته ، مدیر قبلی رادیو تجلیل شد .

فیلم سینمائی اخراجی های ۲به کارگردانی مسعود ده نمکی ، رکورد فروش در سینمای ایران رو شکست و از مرز ۶ میلیارد تومان هم گذشت !

بیژن ترقی ، شاعر و ترانه سرای برجسته ایرانی بدرود حیات گفت و به دیار باقی شتافت .

افشین قطبی هم با دبدبه و کبکبه وارد تهران شد و بسیاری از مردم از او استقبال کردند .

روان رفتگان شاد و دل کوشندگان هم شادمان باد! 

90 _ خنده سازان سفر کرده ...

 

تا این لحظه ...!

نزدیک آخر سال ، یادی کنیم از خنده سازانی که در این چند سال اخیر ، از میان ما رفتند . کسانی که در تمام زندگی ، کوشیدند تا دیگران بخندند !
روانشان شاد و یادشان گرامی باد .
عکس ها ، ردیف بالا از راست :منوچهر احترامی (طنز نویس ) . حسین مدنی (طنزنویس) و عمران صلاحی ( طنزنویس ) و البته هرسه ، شاعر و سایر هنرها....
عکس ها ردیف پائین از راست : علی میری(بازیگر) . رضا ارحام صدر(بازیگر) و منوچهر نوذری (مجری و بازیگر ).

که ای یاران بود نیکو کسی که       خلایق را ز شادی ها خبر داد

67 _ تقصیر من چیه ؟...مهری مهرنیا هم فوت کرد !

 

پیشکسوتی که غریبانه

از دنیا رفت !

متأسفم که این اواخر دائم از هنرمندان فوت شده می نویسم ...ببخشید لطفاً ، تقصیر من که نبوده و نیست و نخواهد بود !
چهارشنبه ۳۰ بهمن ، زنده یاد " مهری مهرنیا " در یک غربت دراز مدت ، جان به جان آفرین تسلیم کرد. این بانوی پیشکسوت ، مدت ها هم در برنامه ای که من (صادق عبداللهی ) و محمد اوزی می ساختیم بازی کرد که با مرحوم " محمدرضا زندی " از پیشکسوتان دوبله ، در برنامه "بعدازخبر" و "جنگ شب " نقش پیرزن و پیرمرد غرغرو را بازی می کردند که بسیار هم طرفدار داشتند !

این شیرزن هنر ( سینما و تنئاتر و تلویزیون ) همیشه تنها بود... چه در زندگی و چه هنگام مرگ و چه هنگامی که در خانه سالمندان پناه گرفته بود !
البته در زندگی عادی هم غر زدن را دوست می داشت و گله کردن را ... اما هنرمند برجسته ای بود که کسی قدرش را ندانست و وقتی برای ما ، در تلویزیون بازی می کرد ، با خنده می گفت : فقط شما دوتا مرا شناختید و تحویلم گرفتید ( منظور از شما دوتا ، من و محمد اوزی بودیم )!

روحش شاد که در اوج تنهائی ، انسانی بزرگ و شایسته و هنرمندی کم نظیر بود

به مطلبی از سایت (سوره سینما ) عنایت بفرمائید

انجمن بازيگران سينماي ايران با ارسال متن پيام تسليتي به حضور هنرمندان، سينماگران و خانواده او اعلام كرد: مراسم تشییع پيكر اين هنرمند رأس ساعت 10 صبح روز يكشنبه 4 اسفند ماه از مقابل خانه سينما و به سمت قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا (س) برگزار مي‌شود.

در این اطلاعيه آمده است: مجلس ختم آن مرحومه از سوي ياران و همكارانشان در انجمن بازيگران سينماي ايران روز سه‌شنبه 7 اسفند ماه از ساعت 16 تا 17:30 در مسجد حجت‌ابن الحسن عسگري واقع در خيابان سهروردي شمالي برپا مي‌شود.

از جمله آثار مهري مهرنيا مي‌توان به «خشت و آينه»، «آرامش در حضور ديگران»، «شازده احتجاب»، «هيولاي درون»، «اتوبوس»، «دزد و نويسنده»، «جهيزيه براي رباب»، «خارج از محدوده»، «تنوره ديو»، «مسافران مهتاب»، «روز باشكوه»، «زمان از دست رفته»، «دمرل»، «روسري آبي»، «كلاه قرمزي و پسر خاله» و «ازدواج به سبك ايراني» اشاره كرد.

او در سال‌هاي اخير در آسايشگاه سالمندان روزگار سپري مي‌كرد

54 _هفته ای که گذشت در رادیو ،سینما و فوتبال ...

 

محمد حسین صوفی و نویسندگان رادیو

اختتامیه جشنواره فیلم فجر و اجرای شهیدی فرد

داربی استقلال و پیروزی

   
محمد حسین صوفی . محمد رضا شهیدی فرد .مجتبی جباری.مازیار زارع

محمد حسین صوفی ...رئیس رادیو

شاید اولین بار باشد که رئیس رادیو با نویسندگان رادیو ،چهره به چهره آشنا می شود و فرصتی فراهم می کند تا نویسندگان ، که غالباً کم حرف اما تند و تیز هم هستند ، حرف دلشان را بزنند .
دوشنبه گذشته این اتفاق افتاد و سی چهل نفر از نویسندگان رادیوهای گوناگون حرف زدند و امیدوار شدند که به درد دلهایشان رسیدگی می شود .

یکی از نکته های مهم این دیدار این بود که تعداد خانم های نویسنده ، احتمالاً بیشتر از اقایان بود و طبق معمول ، بیشترین سخنان هم از ناحیه ی همین نسوان محترم به گوش رئیس رادیو رسید و ماهم کماکان شنونده بودیم و حتی سرفه ی اضافه هم نکردیم !

در هر صورت جلسه ی خوبی بود که محتوای آن احتمالاً مربوط به رادیو می شود و به درد بنده و جنابعالی هم نمی خورد . اما تقریباً در پایان جلسه ، یکی از آقایان نویسنده گفت خوشحالیم که رئیس رادیو کنار ما نشست و مارا تحمل کرد. و من پیش خودم فکر کردم نشستن مهم نیست ، مهم برخاستن است که وقتی آقای صوفی برخاست و به دفترش رفت  آیا حرف های مارا قبول کرده یا نه !!
               ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

محمد رضا شهیدی فرد ، مجری اختتامیه

جشنواره ی بیست و هفتم فیلم فجر هم تمام شد و گروهی خندان و عده ای هم گریان و بعضی هم بی تفاوت ... اما حرف بنده برسر اجرای خوب و روان و دلنشین محمد رضا شهیدی فرد است که انسان را به یاد برنامه " مردم ایران سلام " می اندازد ، برنامه ای که بسیار پخته و سنجیده بود و آن هم به پایان رسید ...!

ولی چرا ..؟... چرا تا برنامه ای گل می کند و موفق می شود ، یک جوری زیرآبش زده می شود و جایش را البته یک چیزی پر می کند ... که لابد آنها که دیده اند ... کلی هم حرص خورده اند و توی دلشان به شیطان رجیم لعنت فرستاده اند !!

همین دوتا کلمه حرف توی دلم مانده بود که عرض کردم ! 

                ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مجتبی جباری و مازیار زارع

داربی ۶۶ هم به خیر و خوشی پایان گرفت تا مربیان و دیگران بعداً کرکری هایشان را بخوانند و هرچه ایراد دارند بگیرند . اما ارزش این داربی در یک چیز خیلی مهم بود : و آن نمایش عشق و علاقه مردم و به ویژه جوانان ما به فوتبال بود ... فوتبالی که برای بعضی ها مغازه ای شده برای پول درآوردن و پز دادن و به شهرت رسیدن و ازخود بیخود شدن !

نکته دوم ، داوری بسیارمعقول این بازی بود تا آن هائی را که همیشه سنگ خارجی ها را به سینه می زدند و می زنند ، سرجایشان بنشاند و ناندانی خارجی آوردنشان را تخته کند !!

و نکته سوم هم این که دست مریزادی به مجتبی جباری و مازیار زارع ، که زحمت دیگران را به ثمر رساندند و نگذاشتند این بازی بسیار زیبا ، بدون گل به پایان برسد و آن نزدیک به ۱۰۰ هزار تماشاگررا با "گل " به خانه هایشان فرستادند !
باقی بقایت ... جانم فدایت....

50 _ کنجکاوی

 

چیکار داری کیه ؟!

                                                      

اون قدیما همسایه ای داشتیم که دائم می گفت : دوست من ،چیکار داری به کاری که نمی دونی چیه ؟!
حالا شده حکایت این وبلاگ نویسی بنده.... هر دوست و آشنائی که می رسه می پرسه : اونی که نوشتی دروغ نوشته کیه ؟....اقلاً اول اسمشو بگو .... من می شناسمش ؟... و ازاین قبیل پرسش ها !؟

یا می نویسی فلانی از نگرفتن جایزه ی جشنواره فیلم فجر ناراحت بود ... دوستان می پرسن کی بود ؟...کی بود که ناراحت بود؟....پژمان بازغی بود ؟...پرویز پرستوئی بود ؟...آخه این آدم کی بود ؟!
 و من نویسنده ی وب ، چی بگم ... خب هرکی جایزه نگرفته ، ناراحته دیگه ... حتی منم ناراحتم که بهم کارت ورود به مراسم رو ندادن ، اگرچه سردبیر برنامه ایران صدا که بنده اون جا مطالبی می نوشتم گفت اسمت رد شده برو ... ولی من نرفتم... چرا که وقتی آدم کارت دعوت داره و میگن جا نیست...به منی که کارت ندارم و فقط اسمم اون جاست چی میگن !!

در هر  صورت ..این جوایز بر سرکارخانم لیلا حاتمی و آقای شهاب حسینی و بقیه خیلی خیلی مبارک باشه ( اقلاً تبریک که می تونیم بگیم )!؟

46 _ سینما فلسطین

 

سالن انتظار سینما فلسطین ...

تن ماهی و" ایل بیگی " و پشت صحنه !!

 

                        

درسالن انتظار سینما فلسطین ( سینمای اهالی رسانه ) و در حاشیه جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر ، با آقای حبیب  ایل بیگی " مدیر روابط عمومی جشنواره فیلم فجر" در حالی که مشغول میل کردن تن ماهی بودند .. دو سه کلمه ای صحبت کردم و به عنوان متلک دوستانه از این که مثلاً ۲۰۰ تا کارت صادرشده و ۱۰۰۰ نفر با این ۲۰۰ تا کارت میان داخل سینما و کسانی وارد سینما میشن که معلومه نه روزنامه نویسن و نه سینماگر و نه اهل صدا و سیما ...!!

و این که  اهالی رادیو در سینما فلسطین زیاد هستند و اهالی تلویزیون بسیار کم و پذیرائی امسال خیلی عالی و جوانانی متین و موقر و با ادب ، ازمردم پذیرائی می کنند و تا این لحظه کسی ادعا نکرده که فلان فیلم خیلی عالی بوده و باید جایزه بگیره و ... خلاصه این که من این حرف هارو می زدم و ایل بیگی هم تن ماهی می خورد و تأئید می کرد (البته نه حرف های بنده رو بلکه خوشمزه بودن تن ماهی رو )!!

فرزاد حسنی هم در رفت و آمد بود و هرکی ازش سیگار می خواست ، تقریباً داد می زد که قربونت من تا حالا لبم به سیگار نخورده ... ( که البته اینم جای تقدیر داره که هنرمندی اهل هیچ فرقه ای نباشه )!
تو همین صحبت ها بودیم که فیلم شروع شد و مردم هجوم بردند داخل سینما ...!

درسالن انتظار ...ازراست به چپ : حمید خزائی.صادق عبداللهی . سعید توکلی
در حال پذیرائی شدن به شیوه ی چای کیسه ای !؟

44 _ مجدداًجشنواره

 

نمایشگاهی پر از آدم بود ...!!

دیدید که در مراسم ختم افراد معروف ، مردم میرن که همدیگه رو ببینن ..یا مردم عادی میرن آدم های معروف رو ببینن...؟
این جشنواره ی فیلم فجر و به ویژه سینما فلسطین همین طوره ...چرا که سینما فلسطین ویژه  اهالی رسانه و افراد معروف و چهره های عکس گرفتنی یه !!

ماهم قاطی افراد معروف خودمان را جازدیم و رفتیم تو  (برای نوشتن مطالبی برای شبکه اینترنتی ایران صدا) و آقا نمی دونید چه کیفی داشت و چه کیفیتی !
آقای شریفی نیا اومده بود و کلی مردم دورش جمع شده بودند و خانم پانته آ بهرام و یه آقائی که کارگردان بود و البته جلف بازی هم از خودش در می کرد ... همین طور آدم های متینی مثل آقای محمد رضا شهیدی فرد بود و حبیب خراسانی و فرزاد حسنی و پژمان کریمی ( این یکی از نوجوانی دوستم بود و بازیگر ما ) ... و خلاصه تا دلت بخواد آدم های سرشناس بودند و جای و آبمیوه و تن ماهی و سایر خوراکی های مجانی و با حال !!

ولی کسی از فیلمی تعریف نمی کرد و از هرکس هرچیزی می پرسیدی ... انگار فعلاً جرأت اظهار نظر نداشت و گذاشته بود برای بعد از اعلام نظرهای کارشناسی اهل فن !؟
و تنها غریبه ی اون جمع ... احساس می کردم منم (!) منم که فقط با دوستان سلام و علیکی می کردم و با زنان و مردان حرفه ایه جشنواره رو ... آشنائی نداشتم و نمی تونستم به قول خودشون : حس نوستالژیک این جور جشنواره هارو درک و حس کنم !!!

پیش خودم فکر می کردم : پس بگو چرا کارت و بلیت جشنواره ... هیچ وقت گیر ما نمی آد ... و به دست چنین ازمابهتران عالم هنر می رسه ... و شما اگه نشون بذاری ، می بینی که این آدم های ثابت ، تقریباً در تمام جشنواره ها حضور دارند ... در حالی که نه خبرنگارند... نه سینماگرند و نه ...... ( ولی بالاخره یه کسی هستند که بلیت و کارت دارن دیگه )!!
 

43 _ بازم جشنواره...

 

بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر

کور شیم اگه دیده باشیم !!

از مدتی قبل از شروع جشنواره فیلم فجر و یا هر جشنواره ی دیگه ... هیچ کدوم از مسئولین این جشنواره ها رو نمیشه دید..چه برسه به این که سلامی و علیکی ...
اما بعد از شروع... تا دلت بخواد دیده میشن و عجبا که التماس دعا هم دارن که فلانی یه دوخط درباره ی جشنواره می نوشتی ...تو که تو رادیو و مطبوعات دست داری که ....؟!

از قضا به یکی ازمسئولان درجه یک جشنواره برخوردم که تا منو دید گله مندانه به بنده تشر زد که بابا دستخوش...گفتیم تو دیگه از ما می نویسی و تعریفی و ...حق دوستی ئی...!
دست کم دلم برای خودم سوخت که چقدر ( دور از جان شما ) هالو فرض میشم ...گفتم جناب فلانی جان ...آیا کسی مارو تحویل گرفت ؟...کسی گفت آقای طنزنویس و روزنامه نویس کلنگ کجائی... بیا این سه تا بلیتو بگیر و با زن و بچه ت بیا چارتا فیلم تماشا کن ... کسی این کارو کرد...؟!

جناب مسئول هم البته که کوتاه نیومد و پرید به بنده که : میومدی می گرفتی ... تورو که همه می شناسن ...می گفتی من فلانی ام و با فلانی کار دارم !
گفتم جناب فلانی عزیز ...پلیس راهنمائی راننده ای رو توقیف می کنه و میگه : گواهینامه ... راننده میگه اومدم امتحان دادم و شماگواهینامه ندادی ... حالا ازم گواهینامه می خوای ؟!

حالا جناب فلانی محترم ... تو که مارو تحویل نگرفتی ... خب من چی بنویسم ...من که نمی دونم چی نمایش داده شده و چی حذف شده و ... کی هست و کی نیست ... من چه جوری و چی بنویسم ...به قول مش قاسم : تا قبر آآآآ...ما کورشیم اگه بلیتی دیده باشتم!!