#  ریز نوشت های صادق عبداللهی #

بی ربط تر از اینم میشه ؟!

یه وقتی در مجلس ختم یکی از رفتگان ، داخل مسجد بودیم و خطیب محترم هم گرم سخنرانی بود و مرثیه خوانی و جمعیت هم در سکوت ...که ناگهان موبایل یکی از حضرات شروع کرد به زنگ زدن و چه آهنگی ..آهنگ باباکرم و در اون سکوت جمعیت ، ناگهان هرهر خنده ی مردم به هوا بلند شد و خلاصه خیلی ضایع شد !!

حالا البته حکایت وبلاگ ماهم هست که من مثلاً ازفوت زنده یادان منوچهر احترامی ویادبود ناصر عبداللهی می نویسم و یک شیر پاک خورده ای در بخش نظرها برای من می نویسه : به وبلاگ من سربزنید و با جدیدترین آهنگ ها ، کلی جایزه بگیرید و حالشو ببرید !!

دوست عزیز و محترم ، ظاهراً قراره این نظرها در باره ی همون مطلب باشه و اگه واقعاً نظری هست، عنوان بشه ... ونه این که زیر هر مطلبی ، انسان برای وبلاگ و ترانه ها و جوایزش تبلیغ کنه و حرمت مطلب رو هم مورد تردید قرار بده ... انشاءالله تبلیغ برای وبلاگت رو زیر مطالب غیر جدی بنویس تا ما هم استفاده کنیم و لذت ببریم ... راستی ، یکی هم نوشته بود وقتی می نویسی " طنزنوشت ها " چرا  مطلب جدی هم می نویسی ؟!

در پاسخ این عزیز هم عرض می کنم که تمام اتفاق های روزگار ، به نوعی دستمایه ی طنز داره... در عین حال ، طنز هم اساساً جدی هائیه که به شکل شوخی های تلخ ، نمود پیدا می کنه ... حتی اگه کمی شوخ طبع باشیم ، می بینیم که مرگ هم یک نوع سربه سر گذاشتن طبیعت با ماست و مارو برای مدت مدیدی در نهانخانه ی خودش نگهمیداره تا در روز موعود ، همه با هم از نهانخانه های طبیعت بیرون بیائیم و کارنامه های عمرمون رو دریافت کنیم و الی آخر .... !