با صادق عبداللهی...نویسنده برنامه طنز جمعه ایرانی

 

طنزنويسي نان دارد نتيجه ندارد
 
جام جم آنلاين: صادق عبداللهي 27 دي 1327 در تهران به دنيا آمده، قبل و بعداز انقلاب، نويسنده برنامه‌هاي «صبح جمعه با راديو» بوده و هم‌اكنون نيز همكاري‌اش را با این برنامه حفظ كرده است.
 

او خاطرات شنيدني از آنچه در طول اين سال‌ها بر اين برنامه راديويي گذشته در ذهن دارد.

برنامه‌اي كه چند سالي است به «جمعه ايراني»‌ تغيير نام داده، اما همان حال و هواي طنز و مفرح پيشينش را دارد.

زماني كه شما دانش‌آموز بوديد وقتي مي‌پرسيدند مي‌خواهيد چكاره شويد جواب مي‌داديد طنزنويس راديو؟‌

براي جواب اين سوال بايد به قبل‌ترش برگرديم. مادرم مي‌گفت زماني كه نوزاد بودي، سيدي آمده و گفته بچه شما در آينده از قلمش نان درمي‌آيد. آن‌موقع همه مي‌خواستند دكتر و مهندس بشوند. در زمان بچگي ما، اين‌جور مشاغل ارزش بيشتري داشت. من از ابتدا به نوشتن فكر مي‌كردم. به جاي ديگران انشاء مي‌نوشتم. كتاب زياد مي‌خواندم. آن زمان كتابخانه‌هاي مدارس كتاب‌هاي به‌روزي داشتند و معلم‌ها بچه‌ها را وادار مي‌كردند در طول سال چند كتاب بخوانند. وقتي دوم دبيرستان بودم بشدت دنبال مجله‌ها بخصوص مجله اطلاعات هفتگي و روشنفكر بودم. مجله روشنفكر هر هفته دو صفحه طنز داشت كه خيلي محبوب بود. آقاي الهامي، دبير بخش داستان‌هاي اين مجله بود. شروع كار من با راهنمايي‌هاي ایشان بود. جوانان، پرتيراژترين مجله آن زمان بود كه من در كلاس‌هاي خبرنگاري‌اش شركت كردم. من در آن زمان ادعاي داستان‌نويسي داشتم. داستاني نوشتم و به دفتر مجله اطلاعات هفتگي بردم. يكي از نويسندگان آنجا داستانم را خواند و گفت اين كار خيلي غلط دارد. فردايش كه آمدم، ديدم فقط 16 تا ايراد املايي و انشايي از من گرفته است. زيرش نوشته بود تو بروي طنز بنويسي خيلي بهتر است. به اين ترتيب، خيلي ضايع شدم. فكر مي‌كردم خيلي داستان خوبي نوشتم. بعد از اين بود كه اولين طنزم را درباره اوضاع مدرسه‌ام براي مجله جوانان نوشتم. اين مجله روزهاي دوشنبه چاپ مي‌شد. دوشنبه كه مدرسه رفتم، ظهرش مديرم من را از آن مدرسه اخراج كرد. من داستاني نوشته بودم درباره گم‌شدن يك پرونده در مدرسه كه پيدا نشد. يعني اولين طنزي كه من نوشتم منجر به اخراجم شد.

يعني شما به خاطر حرف يك نويسنده طنزنويس شديد و خودتان علاقه‌اي به طنز نداشتيد؟

آن زمان نمي‌دانستم به طنز علاقه دارم يا نه. فقط آن نويسنده به من گفت تو خيلي تلخ مي‌نويسي، ولي ديدگاه طنزت خوب است. حرف او من را كنجكاو كرد.

بعد از مجله جوانان با چه نشرياتي همكاري كرديد؟

آن زمان بعد از توقيف مجله «توفيق» مجله‌اي به نام «كاريكاتور» منتشر مي‌شد. من تعدادي از مطالبم را برايشان پست كردم. خودشان تلفن زدند و گفتند بلند شو بيا اينجا. دفترشان ميدان فردوسي بود. آن مدير خيلي حرفه‌اي نبود، ولي دوست داشت دفتر مجله‌اش شلوغ باشد. بيشتر طنزنويسان تهران در آنجا جمع شده بودند. حدود سه سال با مجله كاريكاتور كار كردم. آن زمان خيلي پركار بودم. از سال 1350 به تلويزيون آمدم. آن زمان يك برنامه انتقادي به نام خارج از محدوده بود كه متن‌هايش را من مي‌نوشتم. همزمان براي برنامه بامدادي راديو هم مي‌نوشتم. من و ابوالقاسم صادقي در كنار هم متن‌هاي راديو را مي‌نوشتيم. بتدريج ديديم كه داريم براي همه برنامه‌هاي زنده راديو مي‌نويسيم. آن زمان راديو زياد نويسنده نداشت. تعدادي بودند كه بيشتر از روي كتاب‌ها رونويسي مي‌كردند.

با برنامه صبح جمعه هم از اولش همكاري مي‌كرديد يا بعدها به گروه اضافه شديد؟‌

من همه چيزها را از اولش بودم. (مي‌خندد) قبل از انقلاب يك برنامه با عنوان «شما و راديو» از راديو ايران پخش مي‌شد. چهار گروه اين برنامه را كار مي‌كردند و هر ماه نوبت به يك گروه مي‌رسيد. اسم برنامه‌اي كه من برايش مي‌نوشتم «دوخت و دوز» بود. من هنوز ازدواج نكرده بودم و خانه و زندگي نداشتم. شبانه‌روز براي راديو مي‌نوشتم.

با راديو رابطه استخدامي داشتيد؟‌

نه، دستمزد مي‌گرفتم. هر برگه‌اي كه مي‌نوشتم ده تومان قيمت داشت. هر برگه حدود دو دقيقه برنامه مي‌شد. در شرايطي كه تهيه‌كننده ارشد راديو 5000 تومان مي‌گرفت.‌ من نزديك به 40 هزار تومان دريافتي داشتم، چون خيلي پركار بودم.

در صبح جمعه با شما قديمي و جمعه ايراني جديد چه وجوه اشتراكي مي‌بينيد؟‌ به نظر شما محتواي اين برنامه به‌مرور زمان دچار چه تغييراتي شده است؟‌

برنامه‌اي كه من 40 سال پيش مي‌نوشتم 80 درصدش همين الان مصداق دارد. موضوعات80 درصد طنزهاي برنامه‌هاي راديويي طنزهاي سبك و خنثي است. مثلا بداخلاقي و ترافيك كه مقصر خاصي هم ندارد. اين موضوعات از سال 1350 تا الان جاري بوده است. آن زمان، من طنزي نوشته بودم كه يك نفر مي‌گفت ماشين من را دزديدند. دوستش مي‌گفت نگران نباش. دزد در ترافيك گير مي‌كند و دستگير مي‌شود. اين موضوع همين الان هم صدق مي‌كند. 40 سال پيش كه تعداد ماشين‌ها كم بود هم ترافيك داشتيم. الان حدود 10 درصد طنزها نسبت به آن زمان عوض شده است. مثلا رايانه و اينترنت طنزهاي خاصي را با خودش آورده است.

درباره آن بخش از متن‌ها كه دچار تغيير شده صحبت كنيد. چه چيزهايي عوض شده كه شما مجبور شده‌ايد متن‌هايي با موضوعات جديد بنويسيد؟‌

يك زماني مسائل خانوادگي مثل مادرزن و مادرشوهر خيلي مطرح بود. لوس‌بودن بچه‌ها يكي از سوژه‌هاي ثابت بود. الان به‌دليل ماشيني‌شدن زندگي‌ها خيلي از اين مسائل حذف شده است. الان ما ديگر خيلي درباره مادرشوهر نمي‌نويسيم. زندگي ماشيني همه‌چيز را عوض كرده است. آن‌موقع خبري از محدوده ترافيكي و زوج و فرد نبود. الان پيامك و تلفن كارها را خراب كرده است. مدت‌هاي مديد مي‌گذرد و شما بزرگ‌ترهايتان را نمي‌بينيد.

فكر نمي‌كنيد الان راديو يك مقدار دنباله‌رو شده است؟ مثلا لطيفه‌هاي «پ‌نه‌پ» در اينترنت متولد مي‌شود و بعد راديو مي‌آيد اينها را مصرف مي‌كند.

من اين نكته را يك ايراد مي‌دانم. راديو به‌عنوان يك رسانه ملي بايد منشأ حركت باشد. پ‌نه‌پ را آدمي ناشناس خلق كرده كه هويتش معلوم نيست. شما الان مي‌توانيد خبرهاي فردا صبح راديو را در اينترنت بخوانيد. در حالي كه يك زماني راديو اولين منبع خبر بود.

رواج اينترنت توقعات مردم را بالا برده است، مردم الان يكسري طنزهاي وبلاگي و اينترنتي را مي‌خوانند و بعد انتظار دارند شما در راديو هم در همان سطح و با همان صراحت عمل كنيد.

الان مردم خطوط قرمز را بهتر از ما مي‌شناسند. مي‌دانند كه در راديو با خيلي چيزها نمي‌شود شوخي كرد. مطلبي كه در يك مجله طنز نوشته مي‌شود،‌ نمي‌تواند در راديو بيان شود. چون آنجا مخاطبش محدود است.

معيار خود شما براي نوشتن متن‌هاي طنز چيست؟ مثلا وقتي بخواهيد با يك وزير شوخي كنيد چه خط قرمزهايي را در نظر مي‌گيريد؟

معيار ما اين است كه شوخي نكنيم (مي‌خندد). شاعر مي‌گويد: ز شوخي بپرهيز اي با خرد كه شوخي تو را آبرو مي‌برد. يكي از توصيه‌هاي امام صادق(ع) اين است كه با بزرگ‌تر از خودت شوخي نكن. چون اگر آن آدم ظرفيتش را داشته باشد تو سبك مي‌شوي و اگر آن آدم ظرفيتش را نداشته باشد تو ضايع مي‌شوي. ما اسم برنامه‌هاي خودمان را كارهاي مفرح و شادي‌آفرين مي‌گذاريم.

عبداللهي: شخصيت «سق‌سياه» را من خلق كردم. اين‌جور چيزها‌ شانسي اتفاق مي‌افتد. ما آن زمان به روستايي در استان اصفهان رفته بوديم. آنجا دو درخت كنار هم ديديم كه يكي سرسبز بود و ديگري خشك. به فكرم رسيد كه چه خوب است شخصيتي خلق كنيم كه سق‌سياه باشد و چشم شوري داشته باشد

دو سال پيش آقاي ضرغامي در جلسه‌اي گفتند در برنامه‌هاي طنز خط قرمزي نداريم. من در همان جلسه گفتم تمام مهمانان اين جلسه كه بيشترشان برنامه‌سازند خودشان جزو خط قرمزها هستند. به نظر من اگر عوامل برنامه نسبت به كاري كه مي‌كنند آگاه باشند مشكلي ايجاد نمي‌شود. ناآگاهي كار را خراب مي‌كند. وقتي مي‌خواهي راجع به وزير راه حرفي بزني، هر كسي يك نظري دارد. اين نظرات بيشتر سليقه‌اي است. وقتي مدير شبكه سه از برنامه نود حمايت مي‌كند اين برنامه پرطرفدار مي‌شود، اما اگر مدير بخواهد دست به عصا راه برود،‌ برنامه خنثي مي‌شود.

در اين برنامه كه به قول شما مفرح است، بيشتر دوست داريد به چه موضوعاتي بپردازيد؟‌

به چيزهايي مي‌پردازيم كه مبتلابه جامعه باشد. موضوع ترافيك براي بسياري از شهرستاني‌ها جذابيتي ندارد، اما متاسفانه در راديو خيلي وقت‌ها معيار تهران است. وقتي تهران باران مي‌آيد مجري مي‌گويد به‌به چه هواي خوبي. در حالي كه هواي بندرعباس باراني نيست. كاغذبازي اداري يكي از همين موضوعات است. ما يك ‌بار داستاني داشتيم كه يك رئيسي يك‌بار مي‌بيند پرونده‌هاي زيادي را بايگاني كرده است. به كارمندانش دستور مي‌دهد همه را آتش بزنند، اما قبلش از همه آنها يك كپي هم مي‌گيرد! يعني كاغذبازي ادارات ما تمامي ندارد. مي‌خواهند كاري نو بكنند، اما در نهايت همان مي‌شود.

درباره روند نگارش متن‌هاي جمعه ايراني توضيح بدهيد. برنامه‌تان در مجموع چند نويسنده دارد؟

در جمعه ايراني هر كسي وظيفه‌اي دارد. برخي فقط ترانه مي‌نويسند،بعضي‌ها نمايشنامه‌نويس هستند. الان اين برنامه حدود هشت نفر نويسنده دارد. من بيشتر متن گويندگان،‌ مسابقه‌ها و ترانه‌ها را مي‌نويسم. سرپرست نويسندگان نداريم. هركسي متن‌هايش را به سعيد توكل مي‌دهد. شگرد كار من زنده‌نويسي است. يعني من از قبل چيزي نمي‌نويسم. همان‌جا هنگام ضبط برنامه مي‌نويسم. من در برنامه‌هاي زنده هم همان‌جا مي‌نويسم. اين‌طوري عادت كردم.

از بين تيپ‌ها و شخصيت‌هاي برنامه كداميك را شما خلق كرده‌ايد؟‌

شخصيت «سق‌سياه» را من خلق كردم. اين‌جور چيزها‌ شانسي اتفاق مي‌افتد. ما آن زمان به روستايي در استان اصفهان رفته بوديم. آنجا دو درخت كنار هم ديديم كه يكي سرسبز بود و ديگري خشك. به فكرم رسيد كه چه خوب است شخصيتي خلق كنيم كه سق‌سياه باشد و چشم شوري داشته باشد. مهران اماميه اين تيپ را خيلي خوب اجرا كرد. از قضا جايي كه براي برنامه «جدي نگيريد» كار مي‌كرديم رودخانه پرآبي در جريان بود. وقتي از آنجا برگشتيم،‌ اهالي آنجا گفتند رودخانه خشك شده است. به سق‌سياه بگوييد، بيايد. ما شانس آورديم كه آن رودخانه شانسي دوباره پرآب شد.

چرا در طول چند سال اخير خيلي تيپ جديدي به برنامه اضافه نشده است؟‌ اين‌طور به نظر مي‌رسد كه شما داريد از همان تيپ‌هاي قديمي استفاده مي‌كنيد.‌

شخصيت‌ها معمولا از يك جايي تغذيه مي‌شوند. مثلا جاويدنيا شخصيت «خان‌خان» را براساس يكي از فاميل‌هاي دورش تقليد مي‌كند. زماني شخصيت‌ها را بر اساس لهجه‌ها تقليد مي‌كردند. الان اين كار كمتر شده است. ما يك شخصيت بهمني داريم كه لهجه مازندراني دارد. ولي غلبه با ويژگي‌هاي رفتاري است. اگر بخواهيم 50 سال تاريخچه راديو را بررسي كنيم بازيگراني مي‌بينيم كه در دوران خودشان مشخصه‌هاي اين كار را داشتند. الان اگر متن را به كس ديگري هم بدهيد اجرا كند اتفاقي نمي‌افتد، اما در گذشته نمي‌شد به جاي منوچهر نوذري كس ديگري را جايگزين كرد. به جاي عزت‌الله مقبلي نمي‌شد كسي را گذاشت. اينها خودشان خالق آن شخصيت‌ها بودند. منوچهر نوذري بدون اين كه بخواهد تيپي را تقليد كند منوچهر نوذري بود. به قول معروف چاهش آب داشت. الان هر چه جلوي بازيگران مي‌گذاري همان را مي‌خواند. بداهه خيلي كم شده است.

يعني هنرمندي كه برايش متني اختصاصي را بنويسيد خيلي كم است؟‌

بله. زماني شعرهاي بحر طويلي مي‌نوشتم كه اميرحسين مدرس آن را مي‌خواند. مدرس مدتي درگير بازي در سريال بود و نيامد. هر كسي آمد اينها را خواند شعرها را خراب كرد. من ديگر ننوشتم. برخي‌ها توانايي‌هاي خاصي دارند. الان وقتي مدرس نمي‌آيد من ديگر بحر طويل نمي‌نويسم. من نقش جانعلي را براي عباس محبي مي‌نوشتم. بعضي‌ها اداي جانعلي را درمي‌آورند، اما اين نقش را فقط خودش مي‌تواند بازي كند.

فكر مي‌كنيد اين طنزهاي راديويي تاثيري هم روي عملكرد مسئولان دارد يا فقط باعث خنده و شادي مردم مي‌شود؟‌

به نظر من اين طنزها هيچ اثري ندارد. وقتي چيزي بارها تكرار شود، اثرش را از دست مي‌دهد. شما وقتي تازه وزير شده‌ايد به همه چيز حساس هستيد. مي‌ترسيد يك نفر پشت سرت حرف بزند. ولي وقتي مي‌بيني در راديو و تلويزيون و روزنامه همه دارند درباره‌ات حرف مي‌زنند با خودت مي‌گويي بگذار اينقدر بگويند تا خسته بشوند. ما الان به اين نقطه رسيده‌ايم. ولي ما خسته نمي‌شويم! كارمان را انجام مي‌دهند. الان كار طنز مثل چاه ميرزا آغاسي است. مقني مي‌گفت اين چاه براي شما آب ندارد. او جواب داد: اما براي تو نان دارد. شغل ما اين است كه طنز بنويسيم.

يعني طنزهايتان هيچ بازخوردي در سطح مسئولان نداشته است؟‌

اثر منفي داشته است. با ما دعوا كرده‌اند بابت طنزي كه نوشته‌ايم، اما بعدش كار مثبتي انجام نشده است. من بازخورد چنداني نديده‌ام.

مثلا چه اعتراض‌هايي شده است؟‌

برنامه‌هاي طنز براساس موضوعات روز نوشته مي‌شود. ما مدتي درباره پژوهايي كه آتش مي‌گرفتند، برنامه مي‌ساختيم، اما نتيجه‌اش اين شد كه ايران خودرو ديگر به راديو آگهي نداد. من اثر مثبتي نديده‌ام. من زماني براي برنامه صبحگاهي راديو پيام مي‌نوشتم و اثرش را بسرعت مي‌ديدم. وقتي به يك موضوع انتقادي در نقطه‌اي از شهر اشاره مي‌كرديم،‌ بلافاصله مشكل حل مي‌شد، اما الان برنامه طنز را همه به شوخي مي‌گيرند. مسئولان هم با مردم مي‌خندند. وقتي برنامه لحن جدي داشته باشد، قضيه فرق مي‌كند. مثلا اگر مردم زنگ بزنند بگويند فلان نقطه معتاد زياد دارد ممكن است يك پليسي به اين مشكل رسيدگي كند.

هيچ مسئولي نمي‌آيد براساس متن يك نويسنده خودش را اصلاح كند. اين همه درباره هواپيماي توپولف نوشتيم. چه اتفاقي افتاد؟ قراردادهايشان تمام شد كه ديگر خريداري نكردند. ما در راديو به برنامه‌هاي خودمان هم كه انتقاد مي‌كنيم اتفاقي نمي‌افتد. ما داريم درباره اتفاقاتي كه افتاده و زمانشان گذشته صحبت مي‌كنيم. ما هر سال درباره شهريه مدارس صحبت مي‌كنيم. هر سال وزير آموزش و پرورش مي‌گويد تخلفات را به ما گزارش كنيد، اما مديران شهريه غيرقانوني مي‌گيرند و اگر دانش‌آموزي اعتراض كند ثبت‌نام نمي‌شود.

ولي همين كه برنامه‌اي بتواند مردم را بخنداند كار مهمي كرده است. موافقيد؟‌

من در راديو فرهنگ برنامه‌اي به نام «يك صبح تازه»‌ دارم. شعار ما اين است برنامه‌اي كه شما را به فكركردن وانمي‌دارد! ما مي‌گوييم در دنيايي كه همه در حال فكركردن هستند يك برنامه بايد بتواند كاري كند كه شما سبك شويد. همه روان‌شناسان دنيا مي‌خواهند شما را از چارچوب مشكلات بيرون بياورند.

بيشتر وقت شما صرف برنامه‌هاي راديويي مي‌شود. وسوسه نشده‌ايد روي تلويزيون وقت بگذاريد؟

الان من به راديو آلوده شده‌ام. همزمان براي چند شبكه مي‌نويسم و اجرا مي‌كنم. الان راديو و تلويزيون هيچ فرقي با هم ندارند. زماني كه ما در صبح جمعه با شما كار مي‌كرديم، هر وقت در تلويزيون برنامه داشتيم، مي‌گفتند راديويي‌ها آمدند. الان همه برنامه‌هاي تلويزيون شنيداري شده‌اند. شما مي‌توانيد برويد از يك اتاق ديگر و تلويزيون را بشنويد.

من آخرين بار در شبكه تهران يك سال مجري بودم. همان سال هم سكته مغزي كردم. فكر كردم به خاطر اين اجراست. ديگر جرات نكردم به تلويزيون بروم.

احسان رحيم‌زاده - گروه راديو و تلويزيون