313 - تهران در برف
تهران در برف !
همین که برف می باره / هزاران ماجرا داره
گرفتاری و علافی / همه دارن دیگه کافی
ولی این برف دون دونه / دو میلیون قصه می دونه
از اون روزی که لرزیدی / تا که این برفارو دیدی
پریدی داخل برفا / منم خندون بودم اون جا
یه ادم ساختی از برف / به من گفتی تویی بی حرف
نگاهت تا که می کردم / یهو دیدم چقد سردم
تو بر من برف پاشیدی / بدون وقفه خندیدی
تو را در برف بوسیدم / بهشت عدن را دیدم
تو رفتی توی رویا ها / دل من می طپید اما
حالا تا برف می باره / دل من میشه صد پاره
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 2:2 توسط صادق عبداللهی
|
نویسنده و مجری برنامه های رادیویی